حضرت زهرا (سلام الله علیها) شاگرد مدرسه ی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و الگوی ساده زیستی است. وقتی سلمان فارسی چادر کهنه ی ایشان را دید که با لیف خرما دوازده جای آن وصله شده بود، متعجب گردید و با گریه چنین گفت :دختران قیصر و کسری در سندس و حریرند و دختر محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) روپوشی کهنه بر تن دارد که دوازده جای آن وصله شده است. آن حضرت گفت :یا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)! سلمان از لباسم تعجب کرده است، قسم به آن که تو را به حق مبعوث فرمود، پنج سال است که من و على جز یک پوست گوسفند نداریم که روزها بر روی آن به شترمان علف می دهیم و چون شب فرا می رسد آن را فرش می کنیم و بالش ما از پوستی است که درون آن از لیف خرما پر شده است؟! سیره ی آخرین وصی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز ساده زیستی است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید : «فوالله ما لباسه الا الغلیظ ولا طعامه الا الجشب؛ به خدا سوگند، لباس مهدی (عجل الله فرجه الشریف) جز پوشاکی درشت و خوراک او جز خوراکی سخت نخواهد بود.»
 
هر چند ساده زیستی به عنوان اصلی ثابت در زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه (علیهم السلام) شناخته می شود، اما طبیعی است که این اصل در اوضاع و احوال گوناگون و اعصار مختلف، صورت و شکل مناسب آن زمان را پیدا می کند. بر این اساس، پیشوایان دین با حفظ اصل ساده زیستی، مقتضیات زمان خود را در نظر می گرفتند. این نکته مهمی است که باید در شناخت سیره ی معصومان مورد توجه قرار گیرد، چرا که در غیر این صورت باعث ایجاد شک و شبهه درباره ی زندگی آن بزرگواران می گردد. نمونه ی زیر حاصل عدم شناخت این نکته ی مهم در زندگی ائمه ی اطهار (علیهم السلام) است.
 
روزی سفیان ثوری که خود از زهد فروش های عصر امام صادق (علیه السلام) بود، به نوع لباس آن حضرت اعتراض کرد و گفت :ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و علی (علیه السلام) چنین لباسی را نپوشیدند که شما به تن کرده اید. حضرت در پاسخ فرمود : رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در عصری بود که فقر و تنگ دستی همه جا را فرا گرفته بود و آن حضرت مطابق شرایط آن زمان، چنان لباسی می پوشید ؛ ولی دنیا بعد از آن عصر، نعمت‌هایش را در همه جا فرو ریخت. شایسته ترین افراد به بهره مندی از این نعمت‌ها، نیکان هستند. سپس حضرت این آیه شریفه را خواند که :«قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق (اعراف، آیه ۳۲)؛ بگو: چه کسی نعمت‌های زیبای خدا و روزی های پاک را که او برای بندگانش آشکار کرده، حرام نموده است» .ای سفیان ثوری ! آن چه را که از لباس ظاهر من می بینی برای حفظ آبرو نزد مردم پوشیده ام. سپس حضرت لباس ظاهر خود را بالا زد و لباس زیرین خویش را که زبر و خشن بود، به سفیان نشان داد و فرمود : این لباس خشن را برای نفس خود و آن لباس ظاهر را برای مردم بر تن کرده ام. آنگاه امام (علیه السلام) اعتراض سفیان را به خودش برگرداند که در زیر لباس خشن خویش، جامه ای بس لطیف در بر کرده بود. و بدین طریق، روحیه ی ریاکارانه و زاهدنمای سفیان را آشکار کرد. شرایط دوره ی امام صادق (علیه السلام) به گونه ای بود که باید به تناسب آن، نوع پوشش و لباس انتخاب شود. در عین حال اگر شرایط تغییر می کرد و مردم مدینه در سختی قرار می گرفتند، امام صادق (علیه السلام) به همان ساده زیستی بر می گشتند. از این رو معتب می گوید :امام صادق (علیه السلام) فرمود : چقدر طعام در نزد ماست ؟ گفتم :بیش از چند ماه. حضرت فرمود : همه را بفروش. گفتم :در مدینه طعام نیست. حضرت فرمود :آن را بفروش. وقتی فروختم، حضرت فرمود : طعام را روز به روز خریداری کن و غذای عیالم را نصفی از گندم و نصفی از جو قرار ده. خدا می داند که می توانم به آنان گندم بدهم، ولی دوست دارم خدا مرا ببیند که در زندگی اعتدال دارم .
 
ساده زیستی در اسلام، تحمل محرومیت بی منطق نیست، بلکه باید بر اساس حکم عقل و نقل صورت گیرد. اما چرا اسلام ساده زیستی را ارزش می داند و فلسفه ی آن چیست ؟ در این جا به بعضی از موارد آن اشاره می کنیم :
 
همدردی با محرومان: فلسفه‌ی ساده زیستی، همدردی و شرکت عملی در غم مستمندان است. اگر مدیران و رهبران جامعه زندگی ساده ای را برگزینند، هم درد و رنج محرومان را لمس می کنند و هم با آنان همدردی کرده اند. از اینرو امام علی (علیه السلام) می فرماید : اگر می خواستم می توانستم از عسل خالص و مغز گندم و بافته ی ابریشم برای خود خوراک و پوشاک تهیه کنم، اما هرگز هوا و هوس بر من چیره نخواهد شد و حرص و طمع مرا به گزیدن خوراک ها نخواهد کشید. در حالی که ممکن است در سرزمین حجاز» یا «یمامه» کسی باشد که حسرت گرده ی نانی برد و یا هرگز شکمی سیر نخورد، آیا من سیر بخوابم و پیرامونم شکم هایی باشد از گرسنگی به پشت دوخته و جگرهایی سوخته ؟ یا چنان باشم که آن شاعر گفته است :
 
 و حسبک داء أن تبیت ببطنه    و حولک اکباد تحن إلى القد
 
 این درد تو را بس که شب سیر بخوابی و گرداگردت شکمهایی گرسنه به پشت چسبیده باشد. آیا بدین بسنده کنم که مرا امیرمؤمنان گویند و در ناخوشایندی‌های روزگار شریک آنان نباشم؟
 
منبع: اصول ومبانی مدیریت در اسلام، مهرداد حسن زاده و عبد العظیم عزیزخانی، انتشارات هنر آبی، چاپ اول، تهران، 1390